ارغاملغتنامه دهخداارغام . [ اَ ] (اِ) ارغا. (جهانگیری ). ارغاو. ارغاب . ارغاف . جوی آب : فرازش پر از خون چو کوه طبرخون نشیبش ز اشکم چو ارغام و آغر.عمعق (از جهانگیری ).
ارغاملغتنامه دهخداارغام . [ اِ ] (ع مص ) بخاک رسانیدن . (غیاث اللغات ). بخاک چسبانیدن . بخاک مالیدن . در خاک افکندن چیزی را از دست یا دهان . || خاک آلود کردن بینی کسی را. بینی کسی را بر خاک مالیدن : ارغم اﷲ انفه ؛ ای الصقه بالرغام ؛ یعنی بخاک مالد خدای بینی او را. || خشم کردن بر: ارغمه اﷲ. (من
ارغامفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - به خاک مالیدن ، بینی کسی را به خاک مالیدن . 2 - خوار کردن . 3 - خشم گرفتن .
ارغامنلغتنامه دهخداارغامن . [ اَ م ُ ] (معرب ، اِ) (معرب از یونانی ) نام نوعی قرحه بر روی قرنیه ٔ چشم . ارغامی .
ارغامونیلغتنامه دهخداارغامونی . [ اَ ] (معرب ، اِ) بیونانی قسمی از مامیثاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلغت یونانی نباتی است که بصورت مانند خشخاش صحرائی وبرنگ نزدیک شقایق نعمان باشد و آنرا بشیرازی مامیثای سرخ گویند. برگ آنرا بر چشم ورم کرده ضماد کنند نافع باشد. (برهان قاطع) (فهرست مخزن الادویه ). نب
مرغملغتنامه دهخدامرغم . [ م ُ غ َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ارغام . رجوع به ارغام شود. || آنکه بینی وی بر خاک مالیده شده باشد. (ناظم الاطباء).
مرغملغتنامه دهخدامرغم . [ م ُ غ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از مصدر ارغام . رجوع به ارغام شود. || آنکه بینی کسی را به خاک میمالد. (ناظم الاطباء).
بخاک رساندنلغتنامه دهخدابخاک رساندن . [ ب ِ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) (...پشت کسی را) به زمین زدن . حریف را در کشتی بخاک افگندن . || به خاک افگندن . || به کنایه دشمن را تسلیم کردن : ارغام ؛ بخاک رساندن بینی . (منتهی الارب ).
خوار گردانیدنلغتنامه دهخداخوار گردانیدن . [ خوا / خا گ َ دَ ] (مص مرکب ) خوار کردن . بی اعتبار گردانیدن . پست گردانیدن . تخذیل . ارغام . (یادداشت بخط مؤلف ). || هلاک گردانیدن . نابود کردن . از بین بردن . تعثیر. اِعثار. (یادداشت بخط مؤلف ).
معقودلغتنامه دهخدامعقود. [ م َ ] (ع ص ) بسته و بند کرده و گره کرده . (ناظم الاطباء). بسته .بسته شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه خنصر و بنصر بر عقد یا حی یا قیوم بسته می دارد، انمله ٔ وسطی را به ذکر مجلس معلی معقود می گرداند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص <span
ارغامنلغتنامه دهخداارغامن . [ اَ م ُ ] (معرب ، اِ) (معرب از یونانی ) نام نوعی قرحه بر روی قرنیه ٔ چشم . ارغامی .
ارغامونیلغتنامه دهخداارغامونی . [ اَ ] (معرب ، اِ) بیونانی قسمی از مامیثاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلغت یونانی نباتی است که بصورت مانند خشخاش صحرائی وبرنگ نزدیک شقایق نعمان باشد و آنرا بشیرازی مامیثای سرخ گویند. برگ آنرا بر چشم ورم کرده ضماد کنند نافع باشد. (برهان قاطع) (فهرست مخزن الادویه ). نب