عرگوزیلغتنامه دهخداعرگوزی . [ ع َرر ] (حامص مرکب ) شور و غوغای بی محل . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صورتی از عر وگوز و آن اشاره است به تیز دردادن خر هنگام نهیق .
عرگوزیلغتنامه دهخداعرگوزی . [ ع ُرر ] (حامص مرکب ) به گوز سرگین برآوردن ، چه «عر»بالضم بمعنی سرگین است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
اروزالغتنامه دهخدااروزا. [ ] (اِ) (فهرست مخزن الادویه ). یا اروزوا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بسریانی اِوَزّ است ، یعنی مرغابی و بط. (فهرست مخزن ) (تحفه ).
چاشنی خورفرهنگ فارسی عمیدکسی که یک بار مزۀ چیزی را چشیده و از آن لذت برده و بازهم در آروزی آن است؛ چاشتهخور؛ چشته خور.
مرادمندلغتنامه دهخدامرادمند. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) آرزومند. مشتاق . راغب . بارغبت . دارای آروزی محال . || محتاج . تنگدست . نیازمند. (ناظم الاطباء).
شباروزیلغتنامه دهخداشباروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) شبانه روزی . شبانروزی . بمجاز، همیشه . دائماً. پیوسته : رنود و اوباش بسیار بر خود جمعکرد بقصد خلیفه و شباروزی ملازم می بودند. (رشیدی ).