خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اریحیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اریحیت
/'aryahiy[y]at/
معنی
جوانمردی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اریحیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اریحیّة] [قدیمی] 'aryahiy[y]at جوانمردی.
-
اریحیت
لغتنامه دهخدا
اریحیت . [ اَ ی َ حی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) اریحیة. فراخ خوئی . (منتهی الارب ). وسعت خلق در هر چیز و خصوصاً در کرم : سلطان دراکرام قدر و تبجیل محل ّ او آثار اریحیت بجا آورد و او را باعزاز در بر گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 251). و سلطان در قبول پ...
-
اریحیت
فرهنگ فارسی معین
(اَ یَ حِ یَّ) [ ع . ] (مص جع .) 1 - عطا. 2 - شادمانی . 3 - خوش دلی .
-
جستوجو در متن
-
فراخ خویی
لغتنامه دهخدا
فراخ خویی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) پرحوصلگی . (یادداشت بخط مؤلف ). هِزّة. اَریحیت . غُمورة. (منتهی الارب ).
-
مفیض
لغتنامه دهخدا
مفیض . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه اشک می ریزد. || آنکه آب بر خود می ریزد. (ناظم الاطباء). و رجوع به افاضة شود. || فیض رساننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه عطا می کند. (ناظم الاطباء). فیض بخش . بخشنده : اگرچه شمس وار به اریحیت فایض مفیض و لطف سجیت مستفیض منقطع...
-
سجیت
لغتنامه دهخدا
سجیت . [ س َ جی ی َ ] (از ع ، اِ) سجیة. خوی : و سلطان در قبول پیغام او و اکرام رسول و تحقیق مأمول ، آثار اریحیت طبع و انوار کرم سجیت و طهارت محتد و نزاهت عنصر کریم خویش ظاهر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 229).با شرف ابوت و خدمت خاندان کثرت عشایر س...
-
اسعاف
لغتنامه دهخدا
اسعاف . [ اِ ] (ع مص ) برآوردن . گزاردن : اسعاف حاجت ؛ برآوردن حاجت . روا کردن حاجت . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). روا کردن . (غیاث ). قضا کردن حاجت : اسعف بحاجته : از آنجا که اریحیت طبع و کرم ، نهاد آن پادشاه بود این دعوت را اجابت کرده باسعاف ...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) مؤلف ترجمه ٔ تاریخ یمینی آرد: طغان نامی والی بست بود، و دیگری بایتوزنام این ولایت بقهر از دست او بیرون کرد و طغان طاقت مقاومت او نداشت ، ناچار آن ناحیه بازگذاشت ، و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و از او مدد خواست تا ولای...
-
رواح
لغتنامه دهخدا
رواح . [ رَ ] (ع مص ) شبانگاه شدن به جایی یا کاری کردن در آن . (از منتهی الارب ). آمدن و رفتن در شامگاهان و کار کردن در آن و آن خلاف غُدُوّ است و مطلقاً به معنی آمد و شد نیز بکار رود. (از اقرب الموارد). سیر کردن در شبانگاه و این معنی اصل است و توسعاً...
-
نشاط
لغتنامه دهخدا
نشاط. [ ن َ ] (ع اِمص ) خوشی . شادمانی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کاغک . کروژ. (فرهنگ اسدی ). خرمی . سرور. شادی . طرب . خرسندی . (ناظم الاطباء). سرزندگی . دل زندگی . زنده دلی . خوشدلی . هِزّه . رامش . اریحیت . مقابل کسل . (یادداشت مو...