شیپوریانAraceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از راستۀ قاشقواشسانان با گلهای تکجنسی یا بهندرت نرماده که در سنبلهای متراکم آرایش یافتهاند و برگهای درشت به نام چمچه آنها را در بر گرفته است
حرشالغتنامه دهخداحرشا. [ ](اِخ ) یکی از اجداد کسانی که به بابل مراجعت نمودند. (عزرا 2:52 نحمیا 7:54) (قاموس کتاب مقدس ص 315
حرشالغتنامه دهخداحرشا. [ ح َ ] (ع اِ) حَرثا (با ثاء مثلثة). حَرشاء. حرشانه . خردل بری . قجی . نباتیست همچون سپندان . (مهذب الاسماء). خردل البر. حریشه . ظفرقطورا. نبات شعری ینبت فی الارض الحرشاء الجبلیة. (ابن البیطار). ایهقان . جرجیر بری .
حرشاءلغتنامه دهخداحرشاء. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث اَحْرَش . مار درشت پوست . (مهذب الاسماء). || ارضین حرشاء؛ زمینهای درشت . زمینهای سنگلاخ و ناهموار.
باردان بزرگلغتنامه دهخداباردان بزرگ . [ ن ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اریسا از تیره ٔ سینانتره . قسمت قابل مصرف آن ریشه (بنام ریشه ٔ باباآدم ) است . از مواد مؤثر وی رزین و املاح است . مورد استعمال آن گرد باردان استابیلیزه عصاره ٔ باردان استابیلیزه است . (کارآموزی داروسازی چ <span class="hl"
اصطفلینلغتنامه دهخدااصطفلین . [ اِ طَ ] (معرب ، اِ) گزر که آنرا میخورند. اصطفلینة یکی ِ آن ، و در خط معاویه است که به قیصر روم نوشته : لأنتزعنّک من الملک انتزاع الاصطفلینة و لأردنک اریساً من الارارسة ترعی الذوابل ؛ یعنی هرآینه برکنم تو را از ملک چنانکه برمیکنند گزر را از زمین و هرآینه گردانم ت
ریشهلغتنامه دهخداریشه . [ ش َ/ ش ِ ] (اِ) طراز و تارهای پنبه ای و ابریشمین و جز آن که از چیزی آویزان باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || طره ٔ دستار. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ). آنچه از تار بی پود گذارند در جانب جامه زینت را: ریشه ٔ گلیم . ریشه ٔ کلاغی
لاریسالغتنامه دهخدالاریسا. (اِخ ) نام شهری از یونان (تسالی ) دارای 275000 تن سکنه . کرسی ناحیه ای بهمین نام . صلیبیون فرانک آن را در سال 1205 م مسخّر کردند.
لاریسالغتنامه دهخدالاریسا. (اِخ ) محلی به کنار دجله و آنجا شهری بوده است بزرگ از آن دولت ماد. کزنفون راجع به عقب نشینی ده هزار نفری یونانیها پس از جنگ کوناکسا گوید یونانیها بقیه ٔ روز را حرکت کرده بی اینکه آزاری از طرف دشمن بینند به محلی در کنار دجله رسیدند موسوم به لاریسا، این محل سابقاً شهری
لاریسافرهنگ نامها(تلفظ: lārisā) [لاری = (منسوخ) نوعی سکهی نقرهای که در فارس ضرب میشده است + سا = (پسوند شباهت)] شبیه به لاری ، مثل لاری ؛ (به مجاز) نفیس و با ارزش ؛ (در قدیم) شهری بود در کنار دجله از آنِ دولت ماد ،که بعد به تصرف پارسها در آمد ؛ نام شهری در یونان .
ساریساواژهنامه آزادکوشا، اسم کوهی در ترکیه، نام شهری باستانی در مجاورت رودخانه دجله، اسم دخترانه (کردی) داری ریشه عربی هندی به معنی نازک, زیبا ,نرم