ازدماملغتنامه دهخداازدمام . [ اِ دِ ] (ع مص ) تکبر نمودن . (منتهی الارب ). تکبر کردن . || سر برداشته بردن گرگ بزغاله را. (منتهی الارب ). زَم ّ: اِزْدَم َّ الذئب ُ السَخْلَةَ؛ اخذها زامّاً رأسَه ، ای رافعاً ایاه . (اقرب الموارد).
مزدملغتنامه دهخدامزدم . [ م ُ دَم م ] (ع ص ) گرگی که سر برداشته برد بزغاله را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || تکبرنماینده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ازدمام شود.