ازرشلغتنامه دهخداازرش . [ ] (اِخ ) خلیجی در بحرالروم : از آن [ دریای روم ] خلیجی بناحیت شمال کشاند نزدیک رومیه ، طول آن پانصدمیل و آنرا ازرش میخوانند. (مجمل التواریخ و القصص ص 473). ابن رسته کلمه را ((اذریس )) (ص 85) و ابن خر
هجرسلغتنامه دهخداهجرس . [ هَِ رِ ] (ع اِ) کپی . (منتهی الارب ). قرد. (اقرب الموارد). || روباه بچه . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || مردم ناکس . (منتهی الارب ). لئیم . (اقرب الموارد). || خرس . || هر جانور خرد که به شب گشت کند فرود روباه و برتر از کلاکموش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ایروپولیفرهنگ فارسی معین(رُ) (اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان با انداختن تاس مهره های خود را بر روی یک صفحة شطرنجی حرکت می دهند و در مسیر حرکت با کارت هایی که ازرش پول دارد مکان هایی مانند هتل و فرودگاه را می خرند یا می فروشند یا اجاره می دهند. در پایان با ورشکسته شدن بقیه یک بازیکن برنده می شود.
کهن ساللغتنامه دهخداکهن سال . [ ک ُ هََ / هَُ ] (ص مرکب ) معمر و آنکه دارای عمر بسیار باشد. (ناظم الاطباء). پیر و سالخورده . مقابل خردسال . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وآن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی بوده مشاطه ای به سزا پ