آزمایشلغتنامه دهخداآزمایش . [ زْ / زِ ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر آزمودن . بلا. بلاء. (ربنجنی ). خبرت . (دَهّار). تجربه . تجربت . آزمون . رون . اروند. بلی . (دَهّار). بلیه . (دَهّار) (دستوراللغة). بلوی . (دَهّار). محنت . امتحان . ابتلاء. آزمودن . اختبار. امتحان . سن
آزمایشفرهنگ فارسی عمید۱. امتحان؛ آزمون؛ سنجش.۲. تجربه.۳. فرآیند کشف چیزی.۴. بررسی علمی نظریه برای اثبات یا رد آن.۵. تجزیۀ یک ماده به منظور بررسی خواص و مواد سازندۀ آن.
gaffدیکشنری انگلیسی به فارسیگاف، چنگک، خاده، قهقهه، نیزه، سیخک، شوخی فریبنده، حیله، ازمایش سخت، تفریحگاه ارزان، گفتار بیهوده، قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری، با صدای بلند خندیدن، قلابدار کردن، گول زدن، قماربازی کردن
gaffsدیکشنری انگلیسی به فارسیگاف ها، چنگک، خاده، قهقهه، نیزه، سیخک، شوخی فریبنده، حیله، ازمایش سخت، تفریحگاه ارزان، گفتار بیهوده، قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری، با صدای بلند خندیدن، قلابدار کردن، گول زدن، قماربازی کردن
مهنةدیکشنری عربی به فارسیدوره زندگي , دوره , مسير , مقام ياشغل , حرفه , امتحان سخت براي اثبات بيگناهاي , کار شاق , پيشه , شغل , اقرار , اعتراف , حرفه يي , پيشگاني , پيشه کار , محنت , رنج , ازمايش سخت , عذاب , اختلا ل