لغتنامه دهخدا
اجمال . [ اِ ] (ع مص ) اجمال شحم ؛ گداختن پیه را. بگداختن چربش . (منتهی الارب ). || اجمال در طلب ؛ آهستگی کردن در طلب و افراط نکردن . (منتهی الارب ). || اجمال شی ٔ؛ گرد آوردن آن بعد از پراکندگی . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || اجمال حساب ؛ جمله کردن آن . (منتهی الارب ). ||