تبصعلغتنامه دهخداتبصع. [ ت َ ب َص ْ ص ُ] (ع مص ) عرق اندک اندک بیرون آمدن . (تاج المصادر بیهقی ): تبصع عرق از تن ؛ اندک اندک خوی برآوردن از بنهای موی . (از قطر المحیط) (منتهی ال
کندنلغتنامه دهخداکندن . [ ک َ دَ ] (مص ) حفر کردن زمین و مانند آن . (فرهنگ فارسی معین ). حفر کردن و کافتن و کاویدن . (ناظم الاطباء). از: «کن » + «دن » (پسوند مصدری ). پهلوی ، کن
گرد برآوردنلغتنامه دهخداگرد برآوردن . [ گ َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) غبار انگیختن . گرد بلند کردن . || گرد افشاندن . صیقلی کردن . پاک کردن گرد از چیزی : بفرمود شه تا برآرند گردز تمثال آن
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
برآوردنلغتنامه دهخدابرآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . (آنندراج ). رفع. بالا بردن . بربردن . بردن به سوی بالا : درآید از آن پشت اسبش بزیربگیرد