خودستایی کردنلغتنامه دهخداخودستایی کردن . [ خوَدْ / خُدْ س ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) لاف درباره ٔ خود زدن . از خود مدح کردن . تحسین بیخود درباره ٔ خود کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
مجرد کردنلغتنامه دهخدامجرد کردن . [ م ُ ج َرْ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهنه کردن . عریان کردن . معری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مجرد شود. || تنها کردن . جدا ساختن .
شاخ به شاخ شدنلغتنامه دهخداشاخ به شاخ شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) با کسی ؛ معارضه ومجادله خاصه با قوی تر از خود کردن . (امثال و حکم دهخدا). مناطحت . شاخ بهم بند شدن . شاخ بهم گیر کردن
بردنلغتنامه دهخدابردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل ک
کفشفرهنگ انتشارات معین(کَ) [ په . ] (اِ.) پاپوش ، نوعی پوشش که پا را محافظت می کند و معمولاً از جنس چرم است . ؛ پا در ~ کسی کردن موجب اذیت و آزار کسی شدن . ؛ پا در یک ~کردن در ع