قدم کشیدنلغتنامه دهخداقدم کشیدن . [ ق َ دَ ک َ / ک ِدَ ] (مص مرکب ) قدم گشادن . کنایه از راه رفتن . || بازماندن از رفتار. (آنندراج ) : چو مور خسته از آن میکشم قدم از راه که توشه ای ب
واماندنلغتنامه دهخداواماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) گشاده ماندن . (ناظم الاطباء).گشوده ماندن . باز ماندن . || خسته و کوفته شدن از نوردیدن راه به طوری که دیگر راه نتواند رفت . (آنندراج
ابوالحزملغتنامه دهخداابوالحزم . [ اَ بُل ْ ح َ ] (اِخ ) مکی بن ریان بن شبه بن صالح ماکسینی نحوی ضریر،ملقب به صائن الدین . پدر او بماکسین نطعگری فقیر بودو در فاقه و مسکنت بمرد و هیچ