راه زدنلغتنامه دهخداراه زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) قطع راه کردن . غارت کردن و تاراج نمودن در راه . (ناظم الاطباء). لخت کردن کاروانیان در سفر. قطع طریق . (یادداشت مؤلف ). تاراج نمو
راه افتادنلغتنامه دهخداراه افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن . (فرهنگ نظام ). آغاز حرکت کردن . آغاز رفتن کردن . (یادداشت مؤلف ). کوچ و رحلت کردن : امروز یک قافله برای شیراز راه
راهلغتنامه دهخداراه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجم
بردنلغتنامه دهخدابردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل ک
کریسیدنلغتنامه دهخداکریسیدن . [ ک َ دَ ] (مص ) گریسیدن . مصدر کریس است که به معنی چاپلوسی کردن و فریب دادن و از راه بردن است . (آنندراج ) (برهان ). کرسیدن . کرشیدن . (فرهنگ فارسی م