چیزی که از چند جزء ناجورساخته شده باشدکلمه ای که اجزاء ان از زبان های مختلف تشکیل شده باشددیکشنری فارسی به عربیهجين
پسِ زبانback of the tongueواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از زبان که در حالت استراحت زیر نرمکام قرار میگیرد
پیشِ زبانfront of the tongueواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از زبان که در حالت استراحت زیر سختکام قرار میگیرد
رومانسيدیکشنری عربی به فارسیمشتق از زبان لا تين , رومي , وابسته به تمدن رومي , از نژاد رومي , بسبک رومي , تصوري , خيالي , واهي , غير ممکن , غريب
زبانزنیtonguing , attack with the tongueواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از زبان برای جملهبندی در نواختن سازهای بادی، بهنحویکه زبان در خیزِ اولیه جریان هوا را آزاد و برای اجرای نُتهای پشتسرهم اما منقطع، جریان هوا را قطع