اصبوعلغتنامه دهخدااصبوع . [ اُ ] (ع اِ) اصبع. انگشت . (منتهی الارب ). لهجه یا لغتی است در اصبع. ج ، اصابیع. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد).
اسبوعلغتنامه دهخدااسبوع . [ اُ ] (ع اِ) هفته . (منتهی الارب ). هفت روز متعارفه . ج ، اسابیع. (مهذب الاسماء). || هفت بار. (مؤید الفضلاء). طاف بالبیت اسبوعاً؛ هفت بار بر گرد خانه گردید. (منتهی الارب ).