اسبسواری استقامتendurance ridingواژههای مصوب فرهنگستانیکی از رشتههای سوارکاری که مسابقات آن در مسافتهای طولانی برگزار میشود
اسب سواریفرهنگ فارسی عمید۱. بر اسب سوار شدن.۲. سواربراسب به گردش رفتن.۳. (ورزش) [عامیانه] = اسبدوانی
اسبسواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سواری، سواركاری گشت، كورس، كراسكانتری، چوگان، پولو، پرش، درساژ، جیمكانا، ولتیژ، بسكتبال اسب سواركار، اكوسترین، سوار لباس سواركاری، چكمه، كلاه، كلاه مِلون، شلوار، فراك، سیلندر، كتِ كوتاهِ مشكی اسبدوانی ◄ مسابقه
اسبسواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سواری، سواركاری گشت، كورس، كراسكانتری، چوگان، پولو، پرش، درساژ، جیمكانا، ولتیژ، بسكتبال اسب سواركار، اكوسترین، سوار لباس سواركاری، چكمه، كلاه، كلاه مِلون، شلوار، فراك، سیلندر، كتِ كوتاهِ مشكی اسبدوانی ◄ مسابقه
اسبسواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سواری، سواركاری گشت، كورس، كراسكانتری، چوگان، پولو، پرش، درساژ، جیمكانا، ولتیژ، بسكتبال اسب سواركار، اكوسترین، سوار لباس سواركاری، چكمه، كلاه، كلاه مِلون، شلوار، فراك، سیلندر، كتِ كوتاهِ مشكی اسبدوانی ◄ مسابقه