استتاردلغتنامه دهخدااستتارد. [ اِ ت ُ تا ] (اِخ ) چارلز آلفرد. نقاش انگلیسی ، مولد لندن . (1786 - 1821 م .).
استطرددیکشنری عربی به فارسیاز اصل موضوع منحرف شد , به سخنانش ادامه داد , ادامه داد , در ادامه سخنانش گفت
استطرادلغتنامه دهخدااستطراد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شمول . || شمول خواستن . (منتهی الارب ). || از پیش دشمن گریختن فریفتن او را. خویشتن از پیش دشمن بهزیمت بدادن برای فریفتن ویرا. (تاج المصادر بیهقی ): استطرده له ؛ از پیش دشمن هزیمت خورد برای فریفتن او، و هو نوع من المکیدة. (منتهی الارب ). || طلب برآم
استطرادفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در بدیع، خارج شدن شاعر از مطلب و سپس برگشتن به موضوع اول، مانندِ این شعر: حسن تو نادر است در این وقت و شعر من / من چشم بر تو و دگران گوش بر مناند (سعدی۲: ۴۲۷) و یا: عشق میورزم و امّید که این فنّ شریف / چون هنرهای دگر موجب حرمان نشود (حافظ: ۴۵۷).۲. [قدیمی] بیان کردن مطلب در زمان منا
استطرادفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از پیش دشمن گریختن و فریفتن او. 2 - از مطلب دور افتادن .