استجراءلغتنامه دهخدااستجراء. [اِ ت ِ ] (ع مص ) وکیل گرفتن . (منتهی الارب ). وکیل کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || دلیری کردن .
استزراءلغتنامه دهخدااستزراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) حقیر شمردن کسی را. (منتهی الارب ). اِزدِراء. حقیر داشتن .
استجراحلغتنامه دهخدااستجراح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عیب و فساد بیرون آوردن . عیب ناک شدن . تباه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). یقال : استجرحت هذه الاحادیث و کثرت ؛ ای هی کثیرة و صحیحها قلیل . (منتهی الارب ).
استیجاریلغتنامه دهخدااستیجاری . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به استیجار. - نماز، روزه ، حج ّ استیجاری ؛ نماز یا روزه یا حجی که شخص مکلف به جا نیاورده و پس از مرگ او با پرداخت وجهی شخصی را اجیرکنند تا فرایض مزبوره را از جانب میت بگزارد.
استیجاریفرهنگ فارسی عمید١. اجارهای؛ مزدی: منزل استیجاری.۲. (فقه) نماز، روزه، یا حجی که شخص بهجا نیاورده باشد و پس از مرگ او کسی را اجیر کنند تا هریک از این فرایض را از جانب او بگزارد.
مستجریلغتنامه دهخدامستجری . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجراء. وکیل گیرنده کسی را. ج ، مستجرون و مستجرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استجراء شود.