هشتدهلغتنامه دهخداهشتده . [ هََ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) توصیفی عددی ، هژده . (ناظم الاطباء) : اندر ملک هشتده سال بماند و او را دو پسر بود. (تاریخ بلعمی ). و چون از ملک او هشتده سال گذشته بود عیسی را به آسمان بردند. (تاریخ بلعمی ).
استدعدیکشنری عربی به فارسیاحضار نمودن (بمحکمه) , با تنظيم کيفر خواست متهمي را بمحاکمه خواندن , احضارکردن , فراخواندن , برگرداندن , بيرون کشيدن , فراخواني , احضار , فراخواستن , احضار قانوني کردن
استدعىدیکشنری عربی به فارسیفرا خواند , احضار كرد , خواست , درخواست كرد , طلبيد , به حضور طلبيد , به حضور فرا خواند