استذماملغتنامه دهخدااستذمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با عملی نکوهیده سزاوار نکوهش شدن . مذموم شدن . ارتکاب کاری کردن و بعلت آن سزاوار نکوهش شدن : استذَم َّ الی الناس ؛ کاری کرد که بر آن ازدَرِ نکوهش گردید. (منتهی الارب ).
مستذملغتنامه دهخدامستذم . [ م ُ ت َ ذِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی از استذمام . آنکه کاری می کند که سزاوار نکوهش می گردد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استذمام شود.