استرشادلغتنامه دهخدااسترشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) براه شدن . || راه جستن . (منتهی الارب ). راه راست جستن . طلب هدایت کردن . استهداء. راه راست خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب رشد و راه راست کردن .
رشدیلغتنامه دهخدارشدی . [ رَ دا ] (ع اِمص ) جستجوی راه . اسم است استرشاد را. (منتهی الارب ). اسم است به معنی رشد. (از اقرب الموارد).
تهدیلغتنامه دهخداتهدی . [ ت َ هََ دْ دی ] (ع مص ) راه یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).استرشاد. (اقرب الموارد). رجوع به تهدی کردن شود.
مسترشدلغتنامه دهخدامسترشد. [ م ُت َ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استرشاد. راست روی خواهنده و رهنمایی طلب کننده . (غیاث ) (آنندراج ). طلب کننده ٔرشد و راه راست . (اقرب الموارد). آنکه طلب رشد کند.طالب راه راست . راه راست خواه . || مرید. (غیاث ) (آنندراج ). مقابل مرشد : مرشد ط
هدیةلغتنامه دهخداهدیة. [ هَِ دْ ی َ ] (ع مص ) راه راست نمودن کسی را. (منتهی الارب ). ارشاد. (اقرب الموارد). || یافتن راه را. (منتهی الارب ). استرشاد. ضد ضلال . (اقرب الموارد). رجوع به هدایت و هدایة شود.
استهداءلغتنامه دهخدااستهداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هدیه خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارمغان طلبیدن . || راه نمودن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). استرشاد. طلب هدایت کردن . رهنمونی خواستن .(منتهی الارب ). راه جستن . طلب راه نمودن . راه جوئی .