درست آمدنلغتنامه دهخدادرست آمدن . [ دُ رُ م َ دَ ] (مص مرکب ) به موقع آمدن . بهنگام آمدن : بدو گفت خسرو درست آمدی که از جان تو دور بادا بدی . فردوسی . || صحیح و راست و عقلائی بودن . موافق عقل بودن . خردپسند بودن . راست و صحیح بودن . منط