استلفاثلغتنامه دهخدااستلفاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن . || پوشیدن خبر را. || حاجت روا کردن . (منتهی الارب ). || بپایان چیزی رسیدن . || تمام علف خوردن ستور. خوردن ستور تمام علف را. (منتهی الارب ): استلفث الرعی ؛ خورد ستور همه ٔ علف چراگاه را و چیزی از آن باقی نگذاشت .
استلفت النّظردیکشنری عربی به فارسیجلب توجه كرد , توجه را معطوف كرد , جلب نظر كرد , نظر او را جلب (معطوف) كرد
مستلفثلغتنامه دهخدامستلفث . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلفاث . استنباطکننده . || گیرنده چیزی را بطور کامل . || کتمان کننده خبر را. || برآورنده حاجت را. (از اقرب الموارد). رجوع به استلفاث شود.
پوشیدنلغتنامه دهخداپوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) :