استمدّ فلاناًدیکشنری عربی به فارسیكمك خواست از , يارى طلبيد از , درخواست كمك كرد از , تقاضاى كمك كرد از , استعانت جست از
استمدّ مندیکشنری عربی به فارسیگرفت از (اقتباس كرد) , برداشت كرد از , به دست آورد از , كسب كرد از , اقتباس كرد از
اشتماتلغتنامه دهخدااشتمات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اول فربهی . (منتهی الارب ). در منتهی الارب چنین است ولی دراقرب الموارد آرد: اشتمت بعیره ؛ بداء سمنه . و بنابراین بمعنی آغاز فربهی شتر است نه آغاز فربهی مطلق .
اشتماذلغتنامه دهخدااشتماذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زدن قچقار سرین ماده را تا بلند کند پس برجهد بر وی . یقال : اشتمذ الکبش ؛ اذا ضرب الالیة حتی ترتفع فیسفد. و یقال من الکباش ما یشتمذ، و منها ما یغل و الغل ان یسفد و لایرفع الالیة. (منتهی الارب ). و در اقرب الموارد چنین است : اشتمذ الکبش ؛ ضرب الیةالان
سطوح آستیگماتastigmatic surfacesواژههای مصوب فرهنگستاندو سطح حاوی دو کانون سامانۀ آستیگمات که عمود بر محور اپتیکی آن هستند
عدسی آستیگماتastigmatic lensواژههای مصوب فرهنگستانعدسیای که فاصله کانونی آن در دو امتداد عمودبرهم متفاوت است