استملاللغتنامه دهخدااستملال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) املال . (زوزنی ). بستوه آمدن .(منتهی الارب ). || غمگین شدن . تنگدل شدن .
مستمللغتنامه دهخدامستمل . [ م ُ ت َ م ِل ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از استملال . بستوه آینده . (از منتهی الارب ). بیزارشونده و ناراحت از کسی . (از اقرب الموارد). رجوع به استملال شود.