استنباحلغتنامه دهخدااستنباح . [ اِ تِم ْ ] (ع مص ) بانگ کردن خواستن سگ را. (منتهی الارب ). ببانگ آوردن سگ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
استنبهلغتنامه دهخدااستنبه . [ اِ تَم ْ ب َ / ب ِ ] (ص ) چیزی زشت و کریه . ستنبه . (انجمن آرا). چیزی درشت و ناتراشیده : صحبت عام آتش و پنبه ست زشت نام و تباه و استنبه ست . سنائی .|| صورتی باشد بغایت ک
استنباءلغتنامه دهخدااستنباء. [ اِ تِم ْ ] (ع مص ) بازکاویدن . تفتیش کردن خبر را. (منتهی الارب ). خبر خواستن . (زوزنی ). خبر پرسیدن .
مستنبهلغتنامه دهخدامستنبه . [ م ُ تَم ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) آنکه از خواب بیدار شده باشد. (از اقرب الموارد). آگاه . بیدار. هشیار : نوم عالم از عبادت به بودآنچنان علمی که مستنبه بود. مولوی (مثنوی ).و رجوع به استنباه شود.