خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استنجا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
استنجا
/'estenjā/
معنی
۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.
۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
استنجا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استنجاء] 'estenjā ۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن.
-
واژههای مشابه
-
سنگ استنجا
لغتنامه دهخدا
سنگ استنجا.[ س َ گ ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نبلة. (یادداشت مؤلف ). کلوخی که با آن ازاله ٔ مانده ٔ نجاست بردبر کنند بجای آب و باید سه پاره باشد : میالای ار توانی دست از این آلایش گیتی که دنیا سنگ استنجاست و آلوده ست شیطانش . خاقانی .رجوع ب...
-
جستوجو در متن
-
طارَت
لهجه و گویش تهرانی
طهارت،استنجا
-
منجی
لغتنامه دهخدا
منجی . [ م ِ جا ] (ع اِ) هر چیز که بدان استنجا می کنند از سنگ و کلوخ و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
طهارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طهارة] tahārat ۱. پاک شدن.۲. پاکی؛ پاکیزگی.۳. وضو.۴. = استنجا
-
استجمار
لغتنامه دهخدا
استجمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با سنگ استنجا کردن . به سنگ استنجا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). استنجا کردن بسنگ ریزه . (منتهی الارب ). استنجاء به احجار. || مقیم گردیدن لشکر به دارالحرب . (منتهی الارب ). || گرد آمدن قومی بر کار. (منتهی الارب ). || سخت شد...
-
نبل
لغتنامه دهخدا
نبل . [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) سنگ استنجا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سنگ های خرد و سنگ های بزرگ . ج ِ نبلة. رجوع به نُبلَة شود.
-
تمشع
لغتنامه دهخدا
تمشع. [ ت َ م َش ْ ش ُ ] (ع مص ) خوردن هرچیز که درکاسه بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پاک کردن خود را از پلیدی یا بخصوص به سنگ استنجا کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
استطیاب
لغتنامه دهخدا
استطیاب . [ اِ ت ِطْ ] (ع مص ) استطابه . پاکی جستن . || پاکی یافتن . استنجا کردن بشستن یا بمسح حجر. || موی زهار ستردن . || آب شیرین خواستن . (منتهی الارب ).
-
استطابة
لغتنامه دهخدا
استطابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استطابت . استطیاب . پاکی جستن . (منتهی الارب ). پاکی خواستن . (غیاث ). || پاک یافتن . (منتهی الارب ). || خوش آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || خوشبودارکردن . (غیاث ). || موی زهار ستردن : استطاب العانة. || آب شیر...
-
استنفاض
لغتنامه دهخدا
استنفاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگریستن هرچه باشد در جائی . نگریستن تا بشناسد. دیدن جمیع آنچه در مکان باشد. || پاک کردن نره از بقیه ٔبول . || بسنگ استنجا کردن . || برآوردن چیزی . || بتجسس دشمن فرستادن جماعتی را. (منتهی الارب ). جمعی را بجستن دشمن فرستاد...
-
نبلة
لغتنامه دهخدا
نبلة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) پاداش . جزا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ثواب . جزاء. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد). || عطیه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || برگزیده از هر چیزی : نبلة کل شی ٔ؛ خ...
-
اطهر
لغتنامه دهخدا
اطهر. [ اِطْ طَهَ ْ هَُ ] (ع مص ) تَطَهﱡر.اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت «ت » آن را در «ط» ادغام کردند و همزه ٔ وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید . تنزه از چرکها. (از اقرب الموارد). پاک شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || از گ...