استکنانلغتنامه دهخدااستکنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پوشیده و در پرده گردیدن . (منتهی الارب ). در پرده شدن . استتار. (زوزنی ). نهفت گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). اکتنان . پوشیده شدن . || نهفته کردن . (زوزنی ).
استقنانلغتنامه دهخدااستقنان . [ اِت ِ ] (ع مص ) در گوسپندان جای گرفتن و شیر آنها خوردن . || منتقل شدن به امری . (منتهی الارب ).
گلاستکانیانCampanulaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از کاسنیسانان (Asterales) که دارای جام پیوستۀ لولهای یا استکانی یا قیفی یا استوانهای یا چرخیشکل هستند
مستکنلغتنامه دهخدامستکن . [ م ُ ت َ ک ِن ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکنان . پوشیده و در پرده گردنده . (از منتهی الارب ). مستتر. (از اقرب الموارد). پنهان شده . نهفته . و رجوع به استکنان شود.
مستکنلغتنامه دهخدامستکن . [ م ُ ت َ ک َن ن ] (ع ص ) نعت مفعولی از استکنان . || ساکن . متوطن : آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی سه سرخسی و سه کاندر سغد بوده مستکن .منوچهری .
مستکنةلغتنامه دهخدامستکنة. [ م ُ ت َ ک ِن ْ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مستکن . پنهان . پوشیده .نهفته . رجوع به مستکن و استکنان شود : فینفع من وجع الظهر و.... الریاح المستکنة فیها. (ابن البیطار). || (اِ) کینه و حقد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).