استیقانلغتنامه دهخدااستیقان . [ اِ ] (ع مص ) استیقان چیزی یا بچیزی ؛ بتحقیق دانستن آنرا. بی گمان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بی گمان دانستن . بیقین دانستن . بیقین داشتن . بیقین کردن . یقین . || یقین خواستن .
استکانلغتنامه دهخدااستکان . [ اِ ت ِ ] (روسی ، اِ) (از روسی اِستاکان ) ظرفی که در آن چای و قهوه و غیره آشامند. پیاله .
مستیقنلغتنامه دهخدامستیقن . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بتحقیق داننده . (از منتهی الارب ). متیقن . (از اقرب الموارد). بی گمان . (دهار). بایقین . صاحب یقین . یقین کننده . و رجوع به استیقان شود.
بیقینلغتنامه دهخدابیقین . [ ب ِ ی َ قی ] (ق مرکب ) بی گمان و بدون شک و حتماً و یقیناً. (ناظم الاطباء): استیقان ؛ بیقین دانستن . ایقان ؛ بیقین دانستن چنانکه هیچ گمانی نماند. (ترجمان القرآن ). رجوع به یقین شود.
بی گمانلغتنامه دهخدابی گمان . [ گ ُ / گ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون شک و بطور یقین . (ناظم الاطباء). از پهلوی ویگومان . آنکه شک ندارد. آنکه بیقین است . (یادداشت مؤلف ). بی شک و شبهه . (آنندراج ). بیقین . یقیناً. بلاشک . محققاً. بلاریب . بی شبهه . بلاشبهه . بلات