استیقاهلغتنامه دهخدااستیقاه . [ اِ ] (ع مص ) بندگی و فرمانبرداری کردن . (منتهی الارب ). طاعت داشتن . (تاج المصادر بیهقی ).
استقاءةلغتنامه دهخدااستقاءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) قی ٔ کردن بتکلف . برانداختن از گلو. (منتهی الارب ). || قی ٔ کردن خواستن و علاج کردن تا قی بیاید. علاج کردن تا قی افتد. (زوزنی ).
استقاعلغتنامه دهخدااستقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ . تغیر لون . یقال : اُستقعلونه (مجهولاً)؛ وقتی که تغییر کند. (منتهی الارب ).
استیکاحلغتنامه دهخدااستیکاح . [ اِ ] (ع مص ) سطبر و آکنده شدن چوزه .(منتهی الارب ). ستبر شدن : استوکحت الفراخ ؛ استغلظت . (اقرب الموارد). || بخل کردن ببخشیدن . یقال : سأله فاستوکح ؛ ای امسک و لم یعط. (منتهی الارب ).
استیقاحلغتنامه دهخدااستیقاح . [ اِ ] (ع مص ) سخت شدن . (تاج المصادر بیهقی ). سخت شدن ستم . || شوخی کردن . || شوخ گرفتن . (منتهی الارب ).
استیقاعلغتنامه دهخدااستیقاع . [ اِ ] (ع مص ) چشم داشتن بوقوع چیزی . (منتهی الارب ). انتظار. (زوزنی ). چشم داشت چیزی را. || ترسیدن . (منتهی الارب ). || هنگام تیز کردن رسیدن شمشیر را. (منتهی الارب ).
مستیقهلغتنامه دهخدامستیقه . [ م ُ ت َ ق ِه ْ ] (ع ص ) اطاعت کننده ومطیع. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاه شود.
مستوقهلغتنامه دهخدامستوقه . [ م ُ ت َ ق ِه ْ] (ع ص ) فرمانبردار و مطیع. (ناظم الاطباء). مستیقه .(اقرب الموارد). و رجوع به استیقاه و مستیقه شود.