اصطلاءلغتنامه دهخدااصطلاء. [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطلاء به آتش ؛ بدان گرم شدن . طلب گرمی کردن بدان . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). تابیدن به آتش و گرم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تبیدن . به آتش تابیدن : أو آتیکم بشهاب قبس لعلکم تصطلون . (قرآن <span cla
استلالغتنامه دهخدااستلا. [ اِ ت ِل ْ لا ] (اِخ ) شهرکی به خطه ٔ ناوار شمال اسپانیا و جنوب غربی شهرستان بنبلونه (پامپلون ). از نظر موقع جغرافیائی به تنگه های ناوار نزدیک و بدین مناسبت دارای اهمیت نظامی است .
استلاءلغتنامه دهخدااستلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) روغن کشیدن از مسکه . (منتهی الارب ). مسکه را روغن کردن . (زوزنی ). || روغن تازه گداختن . مسکه گداختن . (تاج المصادر بیهقی ). || بیرون انداختن یارک را. بیرون افکندن سلا را. یقال : استلت الشاةُ؛ چون بیرون اندازد سلا را. (منتهی الارب ). || فربه شدن گوس
استیلاءلغتنامه دهخدااستیلاء. [ اِ ] (ع مص ) استیلا. دست یافتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ). غالب آمدن . غالب شدن . (غیاث ). غلبه . تمام دست یافتن بر چیزی . (منتهی الارب ). زبردست شدن بر. زبردستی . چیرگی . چیره شدن بر. برتری . استحواذ : و ما شش تن ماندیم مهترا
رستیفرهنگ مترادف و متضاد۱. رسی ۲. آسایش، فراغت ۳. بهره، حظ، نصیب ۴. رزق، روزی ۵. استیلا، چیرگی، غلبه ۶. دلاوری، دلیری، شجاعت ۷. استحکام، استواری
استیلادیکشنری فارسی به انگلیسیascendancy, ascendency, conquest, dispensation, empire, subjugation, supremacy
استیلادیکشنری فارسی به انگلیسیascendancy, ascendency, conquest, dispensation, empire, subjugation, supremacy