حصیدةلغتنامه دهخداحصیدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث حصید. کشت دروده . درویده . بدروده . بدرویده . || زیرنای کشت نزدیک زمین که داس بدان رسیدن نتواند. (منتهی الارب ). بن شوی غله که در زمین ماند. (مهذب الاسماء). || کشت زار.
آصدهلغتنامه دهخداآصده . [ ص ِدَ ] (ع اِ) اِصاد. گوِ آب میان کوهها. || (مص ) برابر کردن دو چیز با یکدیگر. (شرح قاموس ).
هشدهلغتنامه دهخداهشده . [ هََ / هَِ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) هژده . هشتده : در هشده هزار عالم کس را نیافتند که یک شربت از او درکشد. (تذکرةالاولیاء عطار).
منجکواژهنامه آزادنوع حشره که شبه زنبور است که با خرطوم فیل مانندش از گل برای خو د خانه قیف مانند میسازد. (خراسان جنوبی؛ شهرستان اسدیه و حوالی) سقز یا آدامس کوهی که همان شیرۀ درختان است که به بیرون تراوش می کند.
خانقاه اسدیهلغتنامه دهخداخانقاه اسدیه . [ ن َ / ن ِ هَِ اَ س َ دی ی َ ] (اِخ ) این خانقاه در دمشق در محل معروف بدرب الهاشمیة قرار داشته و بانی آن اسدالدین شیرکوه بوده است . (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص <span class="hl" dir="ltr"
ام الندیلغتنامه دهخداام الندی . [ اُم ْ مُن ْ ن َ دا ] (اِخ ) حَبابَه والبیه ٔ اسدیه ملقب به صاحبة الحصاة دختر جعفر. از زنان قرن اول و دوم هجری است . عمر طولانی یافته و بعضی از امامان را ملاقات کرده است . رجوع به ریحانة الادب ج 6 ص 255<
سداةلغتنامه دهخداسداة. [ س َ ] (ع اِ) تارجامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شود. || تری شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اسدیة. رجوع به سدی شود. || ما انت بلحمة و لا سداة؛ یعنی نه زیان داری نه سود. (اقرب الموارد). رجوع به سدی شود.
اسدلغتنامه دهخدااسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابن فرات . یکی از فقهای مشهور مالکی و صاحب کتاب معروف اسدیه در فقه . وی بسال 203 هَ.ق . قاضی قیروان بود و در کارهای سیاسی نیز بصیرت و مهارت داشت و در تاریخ 212 از جانب زیادةاﷲبن اغلب با