اسفل سافلینلغتنامه دهخدااسفل سافلین . [ اَ ف َ ل ِ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسفل السافلین . پیری . || تلف . || رایگان . (منتهی الارب ). || ضلالت و گمراهی مر کافران را و بها فُسّرَ قوله تعالی : ثم رددناه اسفل سافلین . (قرآن 5/95). (منتهی
حسفللغتنامه دهخداحسفل . [ ح ِ ف ِ / ح َ ف ِ ] (ع ص ) ردی ٔ از هر چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) کودکان خرد.
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اَ ف َ ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از سافل . زیرتر. (غیاث ). بزیرتر. پست تر. (غیاث ). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث ). مقابل اعلی . ج ، اسفلون (مهذب الاسماء)،اسافل . || (ص ) فرود. فرودین . زیر. زیرین .پایین . مقابل اعلی : فک اسفل ، زند اسفل <span class="hl
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه 224 تن . آب آنجا از چشمه . محصول آن غلات ، برنج ، خرم
اسفیللغتنامه دهخدااسفیل . [ اِ ] (اِ) (ظ: از کلمه ٔ ایتالیائی استافیل ) تسمه ٔ چرمی بافته که برای تنبیه خطاکاران بکار رود. (دزی ج 1 ص 22، 23).
اسفل السافلینلغتنامه دهخدااسفل السافلین . [ اَ ف َ لُس ْ سا ف ِ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به اسفل سافلین شود.
اسفلینفرهنگ فارسی معین(اَ فَ) [ ع . ] (ص . اِ.) 1 - پایین ترین . 2 - هفتمین طبقة دوزخ که زیر همه طبقات است ، اسفل سافلین .
سافلینلغتنامه دهخداسافلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سافل در حالت جری و نصبی . رجوع به سافل شود. || پیری یعنی پائین ترین زندگانی . (شرح قاموس ). || هلاک شدن . (شرح قاموس ). || گمراهی از برای کسی که کافر شده است ، بواسطه ٔ آنکه هر زائیده شده که زائیده میشود برفطرت به آفرینش اسلام است پس آنچه از او
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اَ ف َ ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از سافل . زیرتر. (غیاث ). بزیرتر. پست تر. (غیاث ). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث ). مقابل اعلی . ج ، اسفلون (مهذب الاسماء)،اسافل . || (ص ) فرود. فرودین . زیر. زیرین .پایین . مقابل اعلی : فک اسفل ، زند اسفل <span class="hl
لبلبولغتنامه دهخدالبلبو. [ ل ُ ل ُ ] (اِ) هرزه . هرزگی : من کلاهی داشتم از لبلبو گم شد ز من در میان دفتر سلطان سلیمان یافتم .حقیقت معنی بیت فوق از جواهرالاسرار شیخ آذری معلوم شود. (آنندراج ). کلاه «لقد خلقنا الانسان من احسن تقویم » بر سرم بود چون متابعت لهو
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اَ ف َ ](ع ن تف ) نعت تفضیلی از سافل . زیرتر. (غیاث ). بزیرتر. پست تر. (غیاث ). فروتر. (مهذب الاسماء). فرودتر. پائین تر. (غیاث ). مقابل اعلی . ج ، اسفلون (مهذب الاسماء)،اسافل . || (ص ) فرود. فرودین . زیر. زیرین .پایین . مقابل اعلی : فک اسفل ، زند اسفل <span class="hl
اسفللغتنامه دهخدااسفل . [ اِ ف َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم واقع در 56 هزارگزی باختری کلاکلی کنار راه فرعی جهرم به میمند. دامنه ، گرمسیر و مالاریائی . سکنه 224 تن . آب آنجا از چشمه . محصول آن غلات ، برنج ، خرم
اسفلدیکشنری عربی به فارسیپر دراوردن جوجه پرندگان , پرهاي ريزي که براي متکا بکار ميرود , کرک , کرک صورت پايين , سوي پايين , بطرف پايين , زير , بزير , دلتنگ , غمگين , پيش قسط
زاب اسفللغتنامه دهخدازاب اسفل . [ ب ِ اَ ف َ ] (اِخ ) رود دیگریست در عراق بنام زاب اسفل که بین بغداد و واسط جریان دارد. و سابُس کنار این رود نزدیک به واسط قرار دارد. (از معجم البلدان ج 4). ابن البلخی آرد: و از آثار او [ زوبن طهماسب ] آن است کی در عراق دو نهر آورد
زاب اسفللغتنامه دهخدازاب اسفل . [ ب ِ اَ ف َ ] (اِخ ) نام دو رود است در عراق که هر دو را زاب اسفل خوانند. یکی رودی است که از جبال سلق واقع بین شهر زور و آذربایجان سرچشمه گیرد و از میان دقوقا و اربل عبور کند، فاصله ٔ مسیر این رود در این نقطه با زاب اعلی که آن نیز از مرز آذربایجان سرچشمه میگیرد دو
فک اسفللغتنامه دهخدافک اسفل . [ ف َک ْ ک ِ اَ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به ذیل کلمه ٔ «فک » شود.
استان البهقباذ الاسفللغتنامه دهخدااستان البهقباذالاسفل . [ اِ نُل ْ ب ِ ق ُ ذِل ْ اَ ف َ ] (اِخ ) یکی از کوره های سواد از جانب غربی و از قراء و طساسیج مشهور آن سَیْلحُون و نِستر است . (معجم البلدان ).