اسلقدیکشنری عربی به فارسیاب پز کردن (تخم مرغ با پوست) , فرو کردن , دزدکي شکار کردن , برخلا ف مقررات شکار صيد کردن , تجاوز کردن به , راندن , هل دادن , بهم زدن , لگد زدن , خيساندن , دزديدن
هشپلکلغتنامه دهخداهشپلک . [ هَُ پ ُل َ ] (اِ صوت ) صدایی است که کبوتربازان به وقت کبوتر پرانیدن با دو سر انگشت دست از دهان بیرون کنند (برهان )، و آن چنان باشد که سرانگشت در دهان خود نهند و به تندی نفس زنند، یعنی پف کنند تا صدای بلند از آن برآید و کبوتران از آن برمند و پرند. (انجمن آرا).
اسلغلغتنامه دهخدااسلغ.[ اَ ل َ ] (ع ص ) ناپخته . || سخت سرخ . || برص زده . (منتهی الارب ). اسلع. || ناکس . (منتهی الارب ). فرومایه . || لحم اسلغ؛ گوشت که زود نپزد. گوشت ناپزا. || گوشت ناپخته . (منتهی الارب ). گوشتی خام . (مهذب الاسماء).
اشلقلغتنامه دهخدااشلق . [ اُ ل ُ ] (ترکی ، اِ) ترکی و بمعنی تهمت است . (آنندراج ). بمعنی تهمت . این لفظ ترکی است . (غیاث ).
عسلقلغتنامه دهخداعسلق . [ ع َ ل َ / ع َ س َل ْ ل َ / ع ِ ل ِ ] (ع اِ) سراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گرگ . (منتهی الارب ). ذئب . (اقرب الموارد). || شیر بیشه . || هر درنده ٔ شکاری . (منتهی الارب ). هر سَبُعی که بر صی
باسلقفرهنگ فارسی عمیدنوعی شیرینی که با نشاسته، شکر، و مغز گردو به شکل لوله درست کرده و به نخ میکشند.
باسلقلغتنامه دهخداباسلق . [ ل ِ / ل ُ ] (ترکی ، اِ) یا باسدق . حلوایی که از نشاسته و شکر یا نشاسته و شیره ٔ انگور کنند و در میانش جوز ویا بادام نهند و برشته کشند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به باسدق شود.
باسلقفرهنگ فارسی معین(لُ) ( اِ.) نوعی شیرینی که با نشاسته و شکر و مغز گردو به شکل لوله درست می کنند و به نخ می کشند.