خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسماعیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ازارپا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹ازارپای› [قدیمی] 'ezārpā شلوار؛ تنبان: ◻︎ چون کبک آنکه موزه ندارد هرآینه / در پای میکشد چو کبوتر ازارپای (کمالالدین اسماعیل:۱۲۲).
-
اسماعیلیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسماعیلیَّة] 'esmā'iliy[y]e از فرقههای شیعه که اسماعیل فرزند امام جعفر صادق را آخرین و هفتمین امام میدانند؛ هفتامامی؛ پیروان حسن صباح؛ سبعیه.
-
اخریان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'axriyān = آخریان: ◻︎ چون میدهی مرا تو عطاهای بهگزین / جز بهگزین چه آرمت از اخریان شکر (کمالالدین اسماعیل: ۸۷).
-
تاغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹طاغ› (زیستشناسی) tāq = تاخ: ◻︎ دارم اسبی کش استخوان در پوست / هست چون در جوال هیزم تاغ (کمالالدین اسماعیل: ۴۶۷).
-
شتا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [هندی] [قدیمی] šetā گرسنه؛ کسی که ناشتا یا ناهار نخورده باشد: ◻︎ لقمهٴ نان خویشتن نخورد / گر دو هفته همی شتا باشد (کمالالدین اسماعیل: ۴۴۹).
-
سرده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] sarde ۱. سرحلقۀ میخوارگان؛ ساقی: ◻︎ سردۀ بزم شراب است امروز / آنکه دی بود امام اصحاب (کمالالدین اسماعیل: ۳۳۰).۲. (اسم) قدح شراب.
-
غلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاله، گلاله› [قدیمی] qolāle زلف؛ دستۀ موی؛ کاکل: ◻︎ جهان شد از نفحات نسیم مشکافشان / چنانکه از دم مجمر غلالهٴ جانان (کمالالدین اسماعیل: ۷۷).
-
پخچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پخج، پخت، پخ› paxč پخششده؛ پهن؛ کوفته؛ لهشده: ◻︎ ز زیر گرز تو دانی که چون جهد دشمن / به چهره زرد و به تن پخچ گشته چون دینار (کمالالدین اسماعیل: ۳۹).
-
تاواتا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاواتاو› [قدیمی] tāvātā ۱. قدرت؛ توانایی: ◻︎ هرکه او را هست معنی کمترک / بیش بینم لاف تاواتای او (کمالالدین اسماعیل: رشیدی: تاوتا).۲. تابوطاقت.
-
بلغندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹بلقندر› [قدیمی] balqandar ۱. بیقید؛ بیبندوبار.۲. تنپرور.۳. بیدین: ◻︎ به زر و مال مردمان اندر / هست بر اعتقاد بلغندر (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: بلغندر).
-
کنانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ نو] [قدیمی] kanāne کهنه: ◻︎ به روزگار تو نو شد ز سر جهان کهن / کنانه گر شود آن هم به روزگار تو باد (کمالالدین اسماعیل: لغتنامه: کنانه).
-
هلاهلا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] halāhalā سهل؛ آسان: ◻︎ زیان جاهی و مالی توان تحمل کرد / ولی شماتت اعدا هلاهلا نَبُوَد ـ هلاهلا سخن عامهست و معذورم / که نظم خستهدلان از خلل جدا نَبُوَد (کمالالدین اسماعیل: ۲۴۰).
-
اغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqrāq ۱. زیادهروی کردن در توصیف کسی یا چیزی.۲. (ادبی) در بدیع، مبالغه و افراط و زیادهروی در مدح یا ذم کسی یا چیزی؛ گزافگویی، مانند این شعر: هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمهایست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل: ...
-
اشعری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [عربی: اشعریّ] 'aš'ari ۱. از فرقههای اهل سنت، پیرو ابوالحسن علیبن اسماعیل اشعری که معتقد به جبر بوده و با خردگرایی مخالف بودند.۲. (صفت نسبی) [جمع: اشاعِرَة] پیرو فرقۀ اشعری.
-
آشکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āškop] ‹آشکو، اشکوب، اشکو› [قدیمی] 'āškub ۱. سقف.۲. هر طبقه از بنا: ◻︎ بر آشکوب نخستینْشْ دست فکرت من / به زیر پای فلک را چو نردبان افکند (کمالالدیناسماعیل: ۲۸۵).۳. (زمینشناسی) هر طبقه از زمین.