اسمیرواژهنامه آزادامیرِ بزرگ ، امیرِ قبیله ، امیرِ قدیمی ، میرِ کهنه اسمِ پسر ... توابع تنب کوچک اِسمیر به مردی جان فدا با نقاب و سوار بر اسب در دوره های ساسانیان و به مرور در دوره قاجار وجود داشت... برخی معتقدند که اِسمیر یک افسانه بوده و وجود خارجی نداشته .... اسمیر:(اِ)س م ی ر:مرد نفابدار با اسب سیاه، پهلوانِ ن
پاشیمرلغتنامه دهخداپاشیمر. [ م ِ ] (اِخ ) ژرژ. نویسنده ٔ بیزانسی . مولد بسال 1242م . (639هَ . ق .) در نیسه و وفات در سنه ٔ 1310م . (709 هَ . ق .). کتاب تاریخ ا
اسمرلغتنامه دهخدااسمر. [ اَ م َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث : سَمراء. ج ، سُمر. گندمگون و سیاه چرده . سبزه [ : کرمانیان ] مردمانی اند اسمر. (حدود العالم ص 126). این مردمان [ مردمان ناحیت مغرب ] سیاهند و اسمر. (حدود العالم ص <span class="hl" dir
اسمردیکشنری عربی به فارسیقهوه اي , خرمايي , سرخ کردن , برشته کردن , قهوه اي کردن , سبزه , داراي موي مشکي يا خرمايي , مايل به قهوه اي يا خرمايي