خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسوق
لغتنامه دهخدا
اسوق . [ اَ وَ ] (ع ص ) درازساق . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || مرد خوب و نیکو ساق . (منتهی الارب ). || نیکو. (مهذب الاسماء). مؤنث : سَوْقاء. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، سوق . (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
اسؤق
لغتنامه دهخدا
اسؤق . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ ساق . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اسوغ
لغتنامه دهخدا
اسوغ . [ اَ وَ ] (ع ص ) شراب اسوغ ؛ شراب گوارا و آسان گذار. (منتهی الارب ). شراب آسان گوار.
-
جستوجو در متن
-
سوقاء
لغتنامه دهخدا
سوقاء. [ س َ ] (ع ص ) مؤنث اسوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اسوق شود.
-
درازساق
لغتنامه دهخدا
درازساق . [ دِ ] (ص مرکب ) آنکه ساق دراز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). أسوق . سُوّاق . سَوهَق . (منتهی الارب ).
-
زراع
لغتنامه دهخدا
زراع . [ زَرْ را ] (ع ص ) کشاورز. (دهار). کاشتکار. (آنندراج ) کشتکار و زمین دار. (ناظم الاطباء). بسیار کشتکار: متی کنت ُ زراعاً اسوق السوانیا. (از اقرب الموارد). || نمام . سخن چین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمام که حقد را در دل دوستان کشت کند. ج ، ...