لغتنامه دهخدا
اسداف . [ اِ ] (ع مص ) خوابیدن . || تاریک شدن ، چنانکه شب . ازداف . || نیک روشن شدن ، چنانکه فجر. || در سپیدی صبح درآمدن و در آن وقت بجائی شدن . || ضعیف شدن بینائی . تاریک و ضعیف شدن هر دو چشم از گرسنگی یا از غایت پیری . || مقنعه فروهشتن زن . || برداشتن پرده : اسدف الستر. ||