اشبونیلغتنامه دهخدااشبونی . [ اِ ] (اِخ ) هارون بن موسی . وی از شیوخ اطباء و از اخیار آنان و مؤتمن ومشهور به اعمال جراحی بود و ناصر و مستنصر (خلیفه ) را در صناعت طب خدمت کرد. (عیون الانباء ج 2 ص 46).
پاسبانیلغتنامه دهخداپاسبانی .(حامص مرکب ) نگاهبانی . نگهبانی . حراست : به بیشی چرا شادمانی کنم بدین خواسته پاسبانی کنم . فردوسی .بدرویش بر مهربانی کنم بپرمایه بر، پاسبانی کنم . فردوسی .که گفتار او مهر
ابراهیم بن هارونلغتنامه دهخداابراهیم بن هارون . [ اِ م ِ ن ِ ] (اِخ ) ابواسحاق اشبونی . محدث . مولد او اشبونه پایتخت پرتقال . در نقل حدیث موثق بوده و بزاهد اشبونی نیز معروف است . وفات او به سال 360 هَ .ق . بوده است .