اشترابهلغتنامه دهخدااشترابه . [ اُ ت ُ ب َ / ب ِ ] (اِ) نوعی از جامه ٔ پشمین . اشتراوه . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از جامه ٔ پشمین و آنرا اشتراوه نیز گویند و در حقیقت جامه ٔ شتر بوده . (انجمن آرای ناصری ).
استرابهلغتنامه دهخدااسترابه . [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استرابت . دیدن در کاری که درشک افکند. (منتهی الارب ). از کسی اثر یافتن که ترا به گمان افکند در کار او. (زوزنی ). خبر یافتن از کسی که ترا در کار خود به گمان افکند. دیدن در وی کاری را که در شک افکند. در شک افتادن . چیز بگمان افکننده دیدن از کسی
استرابیواژهنامه آزاداز واژه استراب و ریشه پهلوی میباشد و به معنای ستاره آبها، آبادانی و عمارت و منسوب به ایزدبانوی آبهای روان میباشد.
اشتربانهلغتنامه دهخدااشتربانه . [ اُ ت ُ ن َ /ن ِ ] (اِ) بمعنی اشترابه که نوعی از جامه ٔ پشمین باشد و آنرا اشتراوه نیز گویند در حقیقت جامه ٔ پشم شتربوده . (آنندراج ). پَستَک . جبه ای از پشم بی آستین و معرب آن زُرمانقه است . در حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ذیل لغت زرمان