خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتردل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتردل
لغتنامه دهخدا
اشتردل . [ اُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) کینه دل و کنایه ازمردمی که این صفت داشته باشند. (از برهان ) (آنندراج ). کینه دل . (انجمن آرای ناصری ). کینه دار : بهار آمد و جان حسود اشتردل بسبزه ٔ سرخنجررود بسوی کنام . ظهیر. || کنایه از مردم بیدل و نامرد و ترسنده ....
-
جستوجو در متن
-
اشترزهره
لغتنامه دهخدا
اشترزهره . [ اُ ت ُ زَ رَ / رِ] (ص مرکب ) نامرد و ترسنده . (آنندراج ). ترسو و تنبل . (شعوری ج 1 ص 149). اشتردل . رجوع به اشتردل شود.
-
بزدل
لغتنامه دهخدا
بزدل . [ ب ُ دِ ] (ص مرکب ) ترسان . نامرد. بیدل . (آنندراج ). جبان . ترسو. (ناظم الاطباء). کم دل . کم جرأت . آهودل . اشتردل . بددل . کبک زهره . کلنگ دل . گاودل . گاوزهره . مرغ دل . (یادداشت بخط دهخدا). نامرد.بیدل . سیماب دل . اشتردل . (مجموعه ٔ مترا...
-
آهودل
لغتنامه دهخدا
آهودل . [دِ ] (ص مرکب ) ترسنده . شتردل . اشتردل . گاودل . بزدل .مرغ دل . کلنگ دل . بَددِل . غردِل . کبک زهره . گاوزهره .
-
شتردل
لغتنامه دهخدا
شتردل . [ ش ُ ت ُ دِ ] (ص مرکب ) اشتردل . بددل . کینه ور. (برهان ). کنایه از بددل است . (از انجمن آرا) (آنندراج ). کین توز. کینه ورز. که کینه توزد. کینه کش . صاحب کینه . کینه ور همچون شتر : گرفته ام که عدوی شتردلت افعی است شودزمرد چشمش سپهر مینائی . ...
-
پنبه نهادن
لغتنامه دهخدا
پنبه نهادن . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن پنبه در جامه یا جز آن : بجذب امر کشی حرف از زبان سکوت بدست نهی نَهْی ْ پنبه در دهان صدا. ظهوری (از آنندراج ) || کنایه از فریب دادن باشد. (برهان قاطع) (رشیدی ). || کنایه از راضی ساختن ...
-
مرغدل
لغتنامه دهخدا
مرغدل . [ م ُ دِ ] (ص مرکب ) کنایه از بی دل و ترسنده و واهمه ناک . (برهان ) (آنندراج ). که زود ترسد. جبان . بددل . گاودل . ترسناک . شتردل . غردل . کلنگ دل . اشتردل . آهودل . ترسو. بُزدل : گفت [ بوسهل زوزنی ] ای بوالحسن تو مردی مرغدلی سر دشمنان چنین ب...
-
افسار
لغتنامه دهخدا
افسار. [ اَ ] (اِ) چیزی را گویند که از چرم و جز آن سازند و بر سر اسب و سایر ستور زنند و رسنی به آن بند کرده باخیه بندند و این رسن را دنباله ٔ افسار گویند. (ناظم الاطباء). مِقوَد. (نصاب الصبیان ). عصام . جریر. (از منتهی الارب ). چیزی که بر چاروا زنند....
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...
-
کلنگ
لغتنامه دهخدا
کلنگ . [ ک ُ ل َ ] (اِ) پرنده ای است کبودرنگ و درازگردن بزرگتر از لک لک که او را شکار کنند و خورند و پرهای زیر دم او را بر سر زنند. (برهان ). مرغی است بلندپرواز مانند غاز و غالباً بر لب آبها نشینند و بر هوا یک دسته ٔ آن به ترتیب و قطار و نظام پرواز ک...
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبری که ضربانهایش موجب دوران خون می گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). رباط. نیاط. (منتهی الارب )....