اشرافیلغتنامه دهخدااشرافی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشراف .- حکومت اشرافی ؛ حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی .
اشرافیدیکشنری فارسی به انگلیسیaristocrat, aristocratic, blue-blooded, esquire, gentle, gracious, highborn, lordly, noble, peer, seignior, social
اشرافیلغتنامه دهخدااشرافی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشراف .- حکومت اشرافی ؛ حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی .
اشرافیدیکشنری فارسی به انگلیسیaristocrat, aristocratic, blue-blooded, esquire, gentle, gracious, highborn, lordly, noble, peer, seignior, social
اشرافیلغتنامه دهخدااشرافی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشراف .- حکومت اشرافی ؛ حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی .