آسکونلغتنامه دهخداآسکون . (اِخ ) آبسکون . بحر خزر. دریای قزوین . آرقانیا. هیرکانی . دریای مازندران . دریای گیلان ، و آن را بغلط قلزم نیز گفته اند : باد اندر او وزیده ز پهنای آسکون ابر اندر او گذشته ز بالای قیروان . ازرقی .میغ از تو
اسکونلغتنامه دهخدااسکون . [ اَ ] (اِخ ) موضعی در آذربایجان . (نزهةالقلوب مقاله ٔ ثالثه چ لیدن ص 79).
فانافس اسقیونلغتنامه دهخدافانافس اسقیون . [ ] (معرب ، اِ مرکب ) اسم یونانی دوقوی کبیر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
حسکانلغتنامه دهخداحسکان . [ ح َ ] (اِخ ) از اولاد گروه نیشابوریان است . (منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس گوید: حسکان ، کسحبان ، فی نسب جماعة نیسابوریین من المحدثین ، نقله الحافظ.