اشنورلغتنامه دهخدااشنور. [ اِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش حومه ٔ شهرستان دماوند که در پنج هزارگزی جنوب خاوری دماوند واقع و دارای 10 تن جمعیت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
اسنورلغتنامه دهخدااسنور. [ ] (اِخ ) مادر کی بهمن بن اسفندیار بروایت مؤلف مجمل التواریخ و القصص (ص 30). طبری (ص 688) گوید: استوریا و هی استار بنت یائیربن شمعی ...بن بنیامین بن یعقوب . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص <span clas
اشنگورلغتنامه دهخدااشنگور. [ اَ ش َ ] (اِ) گونه ای از اَرجَنک که آنرا آش انگور، خوشه ٔ انگور، خمیر زال ، وشر، سیاه درخت ، کلی کک ، الجاره ، عوسج ، شجرالدکن ، شوکةالصباغین نیز گویند. نام اشنگور در گرگان متداول است .
آشناورلغتنامه دهخداآشناور. [ ش ْ / ش ِ وَ ] (ص مرکب ) شناور. آشناگر. شناگر. آب باز. سابح . سَبّاح : روان اندر او کشتی و خیره مانده ز پهنای او دیده ٔ آشناور. فرخی .بریگ اندر همی شد مرد تازان چو در