خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ابدالدهر
فرهنگ فارسی عمید
بهطور همیشگی؛ تا ابد.
-
احداث الدهر
فرهنگ فارسی عمید
مصائب روزگار؛ سختیهای زمانه.
-
ازهر
فرهنگ فارسی عمید
۱. روشن؛ درخشان.۲. درخشانتر.
-
اشهر
فرهنگ فارسی عمید
۱. مشهورتر؛ معروفتر؛ نامدارتر.۲. آشکارتر.
-
اطهر
فرهنگ فارسی عمید
پاکتر؛ پاکیزهتر.
-
اظهر
فرهنگ فارسی عمید
ظاهرتر؛ آشکارتر.
-
امیرالبحر
فرهنگ فارسی عمید
= دریاسالار
-
بادزهر
فرهنگ فارسی عمید
= پادزهر
-
باطل السحر
فرهنگ فارسی عمید
عزائم، افسون، و هر دعا یا چیزی که با آن سحر را باطل کنند.
-
باهر
فرهنگ فارسی عمید
۱. روشن؛ درخشان.۲. ظاهر؛ آشکار.۳. فائق.
-
بحر
فرهنگ فارسی عمید
۱. دریا.۲. (ادبی) وزن شعر؛ مقیاس اوزان عروضی. Δ تعداد بحور شعر نوزده است: طویل، مدید، بسیط، وافر، کامل، هزج، رجز، رمل، منسرح، مضارع، مقتضب، مجتث، سریع، جدید، قریب، خفیف، مشاکل، تقارب (متقارب)، و تدارک (متدارک). غیر از این بحور یازده بحر دیگر هم...
-
بدگوهر
فرهنگ فارسی عمید
بداصل؛ بدذات؛ بدنژاد.
-
بدمهر
فرهنگ فارسی عمید
۱. نامهربان.۲. بداندیش؛ بدخواه.
-
بهر
فرهنگ فارسی عمید
۱. قسمت؛ بخش.۲. نصیب.
-
بی شوهر
فرهنگ فارسی عمید
ویژگی زنی که شوهر ندارد.