عاريدیکشنری عربی به فارسیلخت , عريان , ساده , اشکار , عاري , برهنه کردن , اشکارکردن , برهنه , عادي , پوچ , بي اثر
اعلندیکشنری عربی به فارسیاگهي دادن , اعلا ن کردن , انتشار دادن , اخطار کردن , خبر دادن , انتشاردادن , اشکارکردن , مدرک دادن , اظهار کردن , شناساندن , علنا اظهار داشتن , جار زدن
معالنةلغتنامه دهخدامعالنة. [ م ُ ل َ ن َ ] (ع مص ) با هم آشکار و هویدا نمودن . عِلان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). با هم آشکارکردن دشمنی . (از اقرب الموارد). || به کسی اظهار ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اظهار کردن کاری بر کسی . (از اقرب الموارد).
تمشیرلغتنامه دهخداتمشیر. [ ت َ ] (ع مص ) برگ و شاخ بیرون آوردن درخت و آشکارکردن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شادمانی کردن بر جماع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بخش بخش کردن چیزی را و جدا کردن . || لباس پوشانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب