اشیروادلغتنامه دهخدااشیرواد. [ اَشیرْ] (اوستایی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ اوستایی بمعنی تندرستی پتمانک کتک ختای (پیمان کدخدایی یا خطبه ٔ عروسی که نزد پارسیان هند به اسم گجراتی خود اشیرواد معروف است ). (از خرده اوستا ص 28).
حشرودلغتنامه دهخداحشرود. [ ح َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه ٔ شهرستان خوی . واقع در 9500گزی خاور خوی و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔخوی به مرند و جلفا. ناحیه ای است واقع در جلگه ، کنار رود قطور. معتدل مالاریائی . دارای 610
عشراواتلغتنامه دهخداعشراوات . [ ع ُ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عُشَراء.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عشراء شود.