لغتنامه دهخدا
اصداع . [ اِص ْ ص ِدْ دا ] (ع مص ) متفرق و پریشان گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصداع قوم ؛ پراکنده شدن ایشان . (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). تصدع . و رجوع به تصدع شود. || اصداع الجمع؛ در اصطلاح صوفیه ، فرق است بعد از جمع بظهور کثرت در وحدت و اعتبار کثرت در وحدت ، ک