اصرارورزندهلغتنامه دهخدااصرارورزنده . [ اِ وَ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سماجت کننده . اصرارکننده . و رجوع به اصرارکننده شود.
اصرارکنندهلغتنامه دهخدااصرارکننده . [ اِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سماجت کننده . مُصِرّ. پافشاری کننده . اصرارورزنده .
پی گیرلغتنامه دهخداپی گیر. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب )تعقیب کننده . دنبال گیرنده . || ردزن . اثرشناس . شناسنده ٔ رد پا: چون سرافةبن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود. (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2