اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اَ ف َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه تبریز و مراغه میان سردرد و لایجان ، در 14500 متری تبریز.
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِ) یکی از چهار مقامه ٔ اصلی موسیقی است دارای دو فرع ، حسینی و نوا. نام پرده ای از دوازده پرده ٔ موسیقی . نام پرده ای از موسیقی . (از لب ال
اصفهانلغتنامه دهخدااصفهان . [ اِ ف َ ] (اِخ ) امیر اصفهان ، پسر قرایوسف . از امرای روزگار ایلکانیان بود که سلطان حسین بن علاءالدولةبن سلطان احمد آخرین امیر ایلکانی را بکشت و سلسله
اصفهان کلاتهلغتنامه دهخدااصفهان کلاته . [ اِ ف َ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان که در 12 هزارگزی خاور گرگان واقع و محلی دشت معتدل ، مرطوب و ما
اصفهانشاهلغتنامه دهخدااصفهانشاه . [ اِ ف َ ] (اِخ ) ابن سلطانشاه جاندار امیر معزالدین . از امرای معاصر شاه شجاع بود که در اوجان حکومت میکرد. حمداﷲمستوفی می نویسد: چون شاه شجاع در تبر
اصفهانیلغتنامه دهخدااصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) اسماعیل بن عبداﷲبن مسعود عبدی ... رجوع به اصبهانی شود.
اصفهان کلاتهلغتنامه دهخدااصفهان کلاته . [ اِ ف َ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان استرآباد رستاق بخش مرکزی شهرستان گرگان که در 12 هزارگزی خاور گرگان واقع و محلی دشت معتدل ، مرطوب و ما
اسلواژهنامه آزاد(اصفهان، روستای هاردنگ) اِسِل؛ استخر آبی که با خاک، به صورت دست ساز یا طبیعی یا آمیزه ای از هر دو روش، ساخته شود.