هدف هدفلغتنامه دهخداهدف هدف . [هََ دَ هََ دَ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای که بدان نعجه رابدوشیدن خوانند. (اقرب الموارد). رجوع به هدف شود.
حدولغتنامه دهخداحدو. [ ح َدْوْ ] (ع مص ) راندن . (دهار). حداء. زجر کردن و راندن شتران را به سرود و آواز. (منتهی الارب ). حدی خواندن . براندن شتران با آواز حدی . راندن شتر به نغمه . (تاج المصادر بیهقی ). || حدو لیل نهار را؛ تابع گردیدن شب روز را. || حدو بر؛ برانگیختن بر. (از منتهی الارب ).<br
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و برکندن از آن . (از منتهی الارب ). || بریدن . (زوزنی ). پاره ای از سر و جز آن بریدن . پاره ای از سر انداختن بزخم شمشیر
اضفیدادلغتنامه دهخدااضفیداد. [ اِ ] (ع مص )باد کردن از خشم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). برآماسیدن از خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
اضفیدادلغتنامه دهخدااضفیداد. [ اِ ] (ع مص )باد کردن از خشم . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). برآماسیدن از خشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ناضفلغتنامه دهخداناضف . [ ض ِ ] (ع ص ) خادم . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). خدمتکار که خدمت کند کسی را. || که همه را می آشامد:نضف ما فی الاناء؛ شربه جمیعه . (معجم متن اللغة). نضف الفصیل نضفاً؛ همه ٔ شیر پستان مکید شتر بچه . (منتهی الارب ). رجوع به نضف شود. || رجل ناضف ؛ مرد گوززننده
غاضفلغتنامه دهخداغاضف . [ض ِ ] (ع ص ) نیکوحال . (منتهی الارب ). الناعم البال . (قطر المحیط). || زیست نازک خوش . (منتهی الارب ). الناعم من العیش . (قطر المحیط). || سگ که گوش وی پیش فروهشته باشد. (منتهی الارب ). من الکلاب ؛ المنکسر اعلی اُذنه الی مقدّمه . (قطر المحیط).